کد مطلب:235181 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:342

دعای طلب باران
جایگاه انسان در طبیعت كجاست؟ و آیا می تواند در مسیر تحولات و فراز و نشیب ها و قوانین آن تأثیر گذار باشد؟ دامنه ی این تأثیرگذاری تا به كجاست؟ چرا گاهی اوقات سرنوشت چنین رقم می زند؟ هنگامی كه انسان دستانش را به سمت آسمان بالا می برد... در لحظه ای كه عاجز و مستأصل شده، دعایش مستجاب می گردد.

آیا انسان بخش كوچكی از طبیعتی است كه او را احاطه كرده و به میزان حجم خویش تأثیرگذار است یا اینكه از محورهای آن یا محور اساسی آن است؟ و چرا در لحظات عجز و ناتوانی تنها رو به نقطه ای می كند كه بر گرد آن آسیای وجود می چرخد؟ مردم از نگریستن به آسمان و ابرها و استشمام بادهایی كه از سمت شمال می وزید و به سمت مشرق در حركت بود، دست برداشته بودند... پس از گذشت نزدیك یك سوم از فصل خشك بهار، دیگر نقطه ی امیدی باقی نمانده بود... خشكسالی پس از خود، گرسنگی را در پی خواهد داشت و پس از آن اضطراب و نگرانی خواهد آمد و با خود ارزش های اخلاقی را به لرزه درمی آورد و تمامی غرایز نهفته در اعماق جان بشر را از قبیل حرص، آز و دزدی و رعب افكنی نمایان خواهد ساخت...



[ صفحه 186]



در گیرودار این ظلمت و جو یأس و ناامیدی، اعلام گردید كه امام رضا (علیه السلام) قصد دارد در پهنه ی صحرا نماز طلب باران را برگزار نماید و با این خبر، خورشید امید، نور و گرما افشاند. مردم در شب های پیش از روز دوشنبه از كرامات و بزرگواری های این خاندان مبارك و خجسته سخن می گفتند. هنگامی كه خورشید روز دوشنبه بردمید، مردم مرو و اهل روستاهای پیرامون آن، همچون سیل روانه ی پهنه ی صحرا شدند و منبری از تنه ی درخت گردو قرار داده شد. امام در حالی كه در چهره اش نشانه های پیامبران گذشته نمایان بود و از دیدگانش نگاه هایی پر رحمت و محبت ساطع بود، آمد و در حالی كه به جایگاهی نزدیك منبر در حركت بود، چنین به نظر می رسید كه بسیاری از اسرار هستی را بر دوش می كشد و حتی یك ذره هم از شخصیت سیاسی خود در دولت و به عنوان مرد دوم حكومت كه چه بسا پس از مدتی شخصیت شماره یك حكومت خواهد گردید، نمایان نبود. آنجا شاعری [1] .



[ صفحه 187]



وجود داشت كه سرگشته ی این چهره ی گندمگونی بود كه بر گرد پیشانیش انوار آسمانی طواف می كرد. ناگاه صداهایی كه از دل ها - و نه از گلوها - برمی خاست، منفجر گردید: - الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله... دل ها خداوند را بزرگ و والا می داشتند، چرا كه وجود انسانی را مشاهده می كردند كه خداوند او را پاك ساخته بود تا نمونه ای والا برای بشریت باشد. چرا برخی هنگامی كه چشمانشان به این انسان می افتاد، می گریستند؟ آیا زلالی و پاكی را در وجودش می دیدند؟ آیا حضور صلح و صفای گمشده را در وجودش می یافتند؟ صداها آرام گرفت و حضور آن روح پاك حكمفرما گردید و جز صدای بادهای سبكباری كه خاك را به هوا بلند می ساخت، صدایی به گوش نمی رسید. امام برای نماز به پا خاست... و آبشاری از كلمات آسمانی بیرون تراوید و دستان بشر عاجز و درمانده به سوی آسمان بلند شد تا فروریختن



[ صفحه 188]



رحمت الهی را طلب كند... باران برای مردم، چارپایان، كشتزارها و زمین تشنه كام... نماز به پایان رسید و امام به سوی منبر روانه شد. امام بر بالای آخرین پله ی منبر به سمت جنوب ایستاد و دیدگانش را به سمت آسمان نیلگون خیره ساخت... و كلماتش با آوایی همچون صدای شرشر ناودان ها در موسم باران، رحمت آسمان به بشر را طلب می كرد... انسان ناتوان و درمانده ای كه از كاوش اسرار وجود عاجز است... رحمت الهی را برای انسان غافل و بی خبری طلب می كند كه تنها در مخمصه و تنگنا پروردگار خویش را به یاد می آورد! - پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را گرامی داشتی... و مردم نیز همان گونه كه تو فرمان دادی به ما متوسل شدند... و به فضل و رحمت تو چشم امید بستند و چشم انتظار احسان و بخشش تویند...پس به شكلی سودمند آنان را سیراب ساز... آن انسان پاك سیرت استجابت آسمان را احساس كرد و برخی ابرهای موجی شكل در كنار تپه های دوردست نمایان شدند و ابری خاكستری رنگ و پربار كه بادها آن را به سمت قله ها سوق می دادند، ظاهر گردید. ابری سر برآورد كه به شكلی عمودی رو به رشد بود و كاكل هایی داشت همچون تپه ای از پنبه كه همچون میوه های گلابی به شكلی منظم چیده شده بود. بادها ابرهای انباشته شده ای را تشكیل می دادند كه سنگینی خویش را بر دوش زمین می انداختند. ولی این ابرها هزاران صاعقه و رعد و برق را نیز در



[ صفحه 189]



درون ذخیره كرده بودند. نسیم ها به صورت كامل آرام گرفتند. و آسمان شروع به باریدن بارانی سبك بار همچون دانه های ژاله كرد و رایحه ی زمین مرطوب شده به باران آسمان استشمام می گردید... فضا شفاف و زلال شده بود... گویی ابرهای حامل بركات باران... فاصله ی میان آسمان و زمین و میان انسان و پروردگار را كنار می زدند... امام همچنان به افق دوردست چشم دوخته بود... به سوی بلندی هایی كه بادها در آن بادهایی سنگین بار را ایجاد می كردند... آنگاه كلمات انسانی كه آسمان او را پاك ساخته بود، تراوش كرد: ای مردم! در نعمت های خداوند بر شما تقوا پیشه سازید و با معصیت خویش نعمت هایش را كنار نزنید بلكه با اطاعت و سپاس از نعمت ها و بركات او، این نعمت ها را تداوم بخشید... و بدانید كه پس از ایمان به خداوند و اذعان به حقوق اولیای الهی از دودمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، چیزی برای شكرگزاری خداوند متعال، محبوب تر از یاری رساندن به برادران مؤمن خویش - در دنیایی كه گذرگاهی به سوی فردوس برین پروردگار است - نخواهد بود و هركس چنین كند از خاصان خداوند خواهد بود. باران چهره ها را می شوید و زمین آب آسمان را می نوشد و كلمات آن مرد مدنی كه با آسمان پیوند خورده، دل ها را از تراكم غرایز سركش و سرمست پالایش می كند و هویت انسانی او را به بشر بازمی گرداند... رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در این مورد می فرماید: برای هیچ گوینده ای سزاوار



[ صفحه 190]



نیست كه در فضل و رحمت خداوند بر او - اگر تأمل كند و براساس آن عمل نماید - بی رغبت باشد. گفته شد: یا رسول الله! فلانی از دنیا رفت و حال آنكه فلان گناهان را مرتكب می گردید! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: بلكه او نجات یافت و خداوند عمل او را جز به نیكی ختم نمی كند و گناهان او را محو خواهد ساخت و به نیكی مبدل خواهد كرد... او روزی در راهی می رفت در میانه ی راه، مؤمنی را دید كه خوابیده و ناخاسته عورتش نمایان است. او نیز عورتش را پوشاند و از ترس اینكه آن مؤمن خجالت زده نشود، چیزی به او نگفت. سپس آن مرد مومن او را در آتش دوزخ دید و به او گفت: خداوند پاداش خویش را بر تو ارزانی كند و سرنوشت تو را گرامی بدارد و در محاسبه ی اعمال، با تو سر ستیز نداشته باشد. خداوند نیز دعای او را در حق این مرد مستجاب كرد و بر اثر دعای آن مومن، خداوند امر او را ختم به خیر كرد. این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به گوش آن مرد رسید و توبه و انابه كرد و روی به طاعت خداوند نهاد و هنوز یك هفته نگذشته بود كه به مدینه حمله شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) گروهی را برای مقابله با آنان فرستاد و این مرد در زمره ی آنان بود كه در این رویارویی به شهادت رسید. [2] .

امام ساكت شد... و به آسمان مالامال از ابرها چشم دوخت... فضا نگران و مضطرب به نظر می رسید و به انفجار هزاران صاعقه هشدار می داد. سپس گرما و آرامشی همچون آرامش پیش از طوفان حكمفرما گردید و ابرهایی



[ صفحه 191]



توده وار، فشرده و سندانی شكل و دارای قاعده ی گسترده و ناآرام نمایان گردید. باران، پربار و همراه با رعد و برق خواهد بود و جو كاملا آكنده و ابرها در آستانه ی منفجر شدن بود. ناگاه آب های پاك و زلال از دل ابرها بیرون تراوید و كمان های ابر در میان باران ذوب گردید. قطرات باران با اشك های شادمانی درهم آمیخت و توده های مردم بر گرد مرد خجسته ای حلقه زدند كه آسمان كرامت و بزرگی را بر او ظاهر ساخت و در همین حال شاعری با كلماتی كه منظره ای تأثیرگذار آن را برافروخته بود چنین سرود:



ذكروا بطلعتك النبی فهللوا

لما طلعت من الصفوف و كبروا



حتی انتهیت الی المصلی لابسا

نورالهدی یبدو علیك و یظهر



و مشیت مشیة خاضع متواضع

لله لا یزهو و لا یتكبر



لو أن مشتاقا تكلف غیرما

فی وسعة لمشی الیك المنبر [3] .



مردم با دیدن طلعت رویت، به یاد پیامبر (صلی الله علیه و آله) افتادند و هنگامی كه از میان صفوف سر برآوردی، صدای تهلیل و تكبیر آنان به هوا برخاست. تا اینكه با جامه ای از نور هدایت كه بر تن تو نمایان بود، به محل اقامه ی نماز رسیدی و خاشعانه و فروتنانه و بدون غرور و تكبر به سوی



[ صفحه 192]



خداوند گام برداشتی. اگر شیفته و دلباخته ای فراتر از توان خویش تلاش می كرد، حتما منبر به سوی تو گام برمی داشت. طبیعت به صحنه ای برای پیوند خوردن انسان با هستی مبدل گردیده بود و رعد و برق ها در آسمان می درخشید و تندرها در فضای بی كران می غرید و باران شدیدی باریدن گرفت و آب بر دشت ها جاری گردید و آبگیرها و حوضچه ها پر شدند. مرو و شهرهای دور و نزدیك به آبی پاك و خجسته شستشو داده می شدند و شبح های گرسنگی همچون شیطان هایی وحشت زده و همچون سخنان ناروای تردید كنندگان پا به فرار گذاشتند و رشته های عنكبوت در آشیانه ای كه سست ترین خانه هاست، به لرزه درآمد.



[ صفحه 193]




[1] ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب آل ابي طالب» شعري از بحري، يمين بن معاويه ي عايشي را در مورد امام رضا (عليه السلام) به مناسبت نماز عيد قربان مي آورد. ملاحظه مي شود كه صورت اين شعر به رسيدن امام به مصلي اشاره دارد. در حالي كه مطابق با واقعيت تاريخي نيست. به نظر من اين شعر در شأن امام رضا (عليه السلام) سروده شده ولي نه به مناسبت نماز عيد، بلكه راجع به نماز طلب باراني است كه به نظر مي رسد در نيمه ي ماه ذي الحجه ي همان سال روي داد. به علت خشكسالي و قحطي اي كه خراسان، ري و اصفهان را فراگرفته بود و در خراسان نيز بازتاب داشت، و امكان ندارد كه منظره ي متوكل - كسي كه به انحراف و فساد و تندخويي و تعارض با دين و مردم مشهور است - خالق چنين تصوير هنري زيبايي باشد. و بسيار احتمال دارد كه اسم شاعر آن بحري مورد تصحيف قرار گرفته تا تبديل به بحتري شود و يا اينكه اين شعر را سرقت ادبي نموده باشد. در شرايطي كه شاعران آزاده اي همچون دعبل خزاعي و در وضعيت آوارگي و مرگ كه نمونه ي بارز اين عرصه بود زندگي مي كردند. مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 372، الحياة السياسية للامام الرضا (ع)، ص 355، احداث التاريخ الاسلامي، ج 2، ص 1161.

[2] حياة الامام الرضا، ج 2، ص 356.

[3] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 372.